شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت ویکتوریا

goleyakh

+ [تلگرام] دلتنگي هايم همانند غروب جمعه بود همانقدر تلخ و بي جان سرد بود و ناتمام کسي چه ميدانست که اين دل داده ي مجنون گاهي اوقات تا سرحد مرگ ميميرد و جان ميکند کسي چه ميدانست که قطره هاي نمناک چشمانش هر شب روي گونه هايش سر ميخورد اصلا کسي حواسش بود که اين مجنون دل باخته دلش در گوشه و کناري از اين شهر جا مانده است! همان غروب جمعه که باران ميباريد و باد گيسوان فرفري معشوق را ميرقصاند از ان لحظه که فهميدم موقع لبخند زدن گودي بر روي لپت نمايان ميشود و چشم هايت ريز ميشود دلباخته ات شدم يک فنجان چاي ريختم پشت پنجره نشستم و تمام کوچه هاي شهر را با خيالت و با باراني که ميباريد قدم زدم سيران قاميشه #پست_ارسالي @Official_Delnevis
ساعت ویکتوریا
goleyakh
رتبه 0
0 برگزیده
29 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
goleyakh عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top